Nariman Sadri

جنگ

چند هفته ای است می خواهم درباره جنگ بنویسم. بارها قلم به دست گرفتم و جملاتی نوشتم ولی خط زدم. جنگ یک کلمه نیست دنیایی از بینش و تحلیل است و نمی توان دلایل و نتایج آن را ساده سازی کرد.

قبایل انسانی به دلایل مختلفی می جنگند مانند رقابت بر سر قلمرو و منابع، رقابتها و نارضایتیهای تاریخی، و در دفاع از خود در برابر یک متجاوز یا یک متجاوز احتمالی البته اگر این گوناگونی دلایل را ساده سازی کنیم به یک مسئله محوری می رسیم ” رقابت بر سر منابع” دیگر دلایل ظاهری که برای جنگ برشمرده می شود از اختلافهای ایدئولوژیک گرفته تا امپریالیسم و ناسیونالیسم همه توجیهاتی برای رقابت بر سر منابع است. اگر این ساده سازی را قبول کنیم تا زمانی که در فرایند فرگشت انسانها شیوه های کمتر خشونت باری را برای رقابت بر سر منابع پیدا نکنند جنگ وجود خواهد داشت و ساده انگاری است که بدون دادن راه حل آرزو کنیم در بین ملتها جنگی در نگیرد.

آیا انسانها یا شاید فقط مردان، استعداد تکاملی برای کشتن اعضای قبایل دیگر دارند؟ نه فقط توانایی کشتن، بلکه تمایل ذاتی به دست گرفتن اسلحه که ما را به سمت خشونت جمعی سوق دهد؟ کلمه “جمعی” کلیدی است. انسانها به دلایل شخصی می کشند، اما قتل جنگ نیست. جنگ اجتماعی است یعنی گروه هایی که برای کشتن افراد قبایل دیگر سازماندهی شده اند. دانش انسان شناسی من محدود است ولیکن در تجربه زیسته محدود خود فرصت داشتم از خواندن تحقیقات انسان شناسانی همچون خانم دکتر آتوربین بیاموزم و لذت ببرم. ایشان تئوری های مربوط به تحول فرگشتی انسان در جنگیدن را به دو دسته تقسیم می کنند انسان شناسانی که باور دارند خوی جنگجویی بر سرمنابع در کدهای ژنتیکی ما وجود دارد و تئوری خود را بر پایه حذف انسانهای نئاندرتال توسط ما با جنگ بر سر منابع و همچنین جنگ بین برادران نزدیک ما یعنی شامپانزه ها بصورت قبیله ای می سازند. دسته دیگر اعتقاد دارند تغییرات جامعه انسانی ده هزارسال پیش با گسترش جوامع کشاورزی و یک جا نشینی انسانها لزوم برای جنگ بر سر منابع را ایجاد کرده است و خوی جنگجویی در کدهای ژنتیکی ما نیست.

فارغ از اینکه کدام تئوری را بپذیریم برون رفت از جنگهای بی پایان و صدمات متعددی که با هدر رفت منابع محدود زمین و جان با ارزش میلیونها انسان به ما می زند نیاز به عزم جدی برای یک تحول تکاملی بزرگ بین نسلی دارد.

تجربه انسانی ما نشان داده است تحولات بین نسلی با آموزش نسل جدید به وجود می آیند همانطور که تغییر سبک زندگی، مدارای نژادی، کاهش بیگانه هراسی و ده ها تغییر خوب دیگر در یک نسل آغاز و با آموزش نسل بعدی در آن نهادینه شد و گویا تغییر کد ژنتیکی رخ داد.

در سال 2003 با ورود انگلستان به جنگ عراق دولت انگلستان به ناگهان با یک حرکت خودجوش دانش آموزی ضدجنگ غافلگیر شد هزاران دانش آموز به خیابان آمدند و نه در کنار والدین خود بلکه بصورت مستقل و خودجوش برعلیه سیاست موجود دولت ایستادند. ریشه این حرکت سی سال نهادینه شدن افکار ضدجنگ در نظام آموزشی انگلستان بود که حتی دولت را غافلگیر کرد.

امروز لازم است در کنار نشان دادن انزجار خود از جنگ کمک کنیم آموزشهایی که کودکان ما می گیرند ضدجنگ باشد و خود بیاموزیم چگونه در مورد جنگ با آنها صحبت کنیم و آموزش دهیم.

چند توصیه ساده:

به فرزندان خود بگویید که از صحبت کردن با آنها در مورد جنگ خوشحالید. نظرات و احساسات خود را در مورد بمباران و حملات در جنگ به اشتراک بگذارید. به فرزندان خود اجازه دهید نظرات خود را بیان کنند. از فرزندان خود بپرسید که آیا از جنگ نگران هستند و یا می ترسند. در زمان توضیح دادن انزجار خود را از جنگ نشان دهید و نه از طرفین جنگ، شفقت را تشویق کنید و به افراد خوبی که به پایان دادن جنگ و کاهش صدمات آن کمک می کنند اشاره کنید.

به امید اینکه فرزندان ما بیاموزند رقابت خود بر سر منابع را با شیوه هایی تکامل یافته تر نشان دهند.