صبح جمعه با گروهی از دوستان که علاقه مشترکی داریم رفتیم صبحانه در فضای باز یک رستوران که تا به امروز تجربه نکرده بودم. حدود یک ساعت و نیم با هم بودیم و تمام مدت در مورد کرونا انواع واکسنها و مشکلات کرونا صحبت کردیم شاید تنها ده دقیقه در مورد علاقه مشترکمان صحبت کردیم و چند دقیقه ای هم جمع سایر موضوعات بود. چند دفعه سعی کردم موضوع گفتگو را منحرف کنم به علاقه مشترکمان و چند بارهم در مورد موضوعات دیگر مثل بوم گردی تلاش کردم ولی بیهوده بود.
ظهر در خانه پدری یکی از عموها که بسیار برایم عزیز است برای دیدار آمده بود. باز هم کرونا ساعتها در مورد کرونا صحبت شد و تلاش من برای مرور خاطرات کودکی شاید موضوع گفتگو عوض شود اینجا کمی موفق تر بودم و فرصتی شد تا به گذشته ها سفر کنیم . خاطره بازی کنیم.
حتما شما هم این تجربه را دارید ما همگی به کرونا مبتلا شده ایم و کرونا را زندگی می کنیم حتی اگر علامتهای بالینی نداشته باشیم کرونا به روح و روان ما نفوذ کرده است. روزهای سختی است برخی سوگوار شده اند و برخی در اضطراب مدام هستند. کیفیت زندگی همه تحت تاثیر قرار گرفته و برای دوستانی که زندگی اجتماعی برونگرایانه ای داشتند این سختی دو چندان است برای امثال من که طبیعتی درونگرا دارم هم زندگی اجتماعی به شکل عجیبی محدود و پراز کرونا شده است.
در این نوشتار نسخه جادویی ندارم و می دانم باید سالها با آن زندگی کنیم و بیاموزیم که کرونا واقعیت جدید زندگی ماست ولی داریم روزهای عمرمان را از دست می دهیم و مگر زندگی چیزی بجز صبحانه امروز با دوستان و یا گپ ظهرانه آدینه است؟
امروز تو را دسترس فردا نیست – و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست – کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
استرسهای کرونا برای فردا روزی است که مبتلا شویم در حالیکه عمر محدود ما در این دوران می گذرد و بسیاری از ما دو سال است زندگی نکرده ایم. هر کدام از ما باید راهی پیدا کنیم که زندگی کنیم زندگی با همه شور و شوق و عشق آن و نه مردگی در زندگی. صحبت مداوم درباره کرونا فقط یک انتخاب آزادانه نیست یک به اشتراک گذاری جمعی انرژی های منفی است. خواستم تلنگری به خودم و شما بزنم که وقتی در جمعی قرار می گیریم شاید دیگران به دنبال فرار از این همه تلنبار انرژی منفی باشند به همدیگر فرصتی بدهیم که کرونا حداقل موضوع معاشرتمان نباشد.
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم – وین یک دم عمر را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر فنا درگذریم – با هفت هزارسالگان سر به سریم