حاکمیت شرکتی خوب یک عامل کلیدی در موفقیت یک شرکت است. حاکمیت شرکتی ضعیف می تواند پتانسیل یک شرکت را تضعیف کند ، می تواند منجر به مشکلات مالی شود و در برخی موارد می تواند باعث آسیب طولانی مدت به اعتبار یک شرکت شود. یکی از آفتهای شرکتهای بزرگ ایجاد حاکمیتهای موازی ناشی از تشکیل هسته های نامتمرکز قدرت است که مسئله اصلی آنها توسعه نیست و به دنبال بقا در سیستم هستند. این نیروها در جهت خلاف تحول عمل می کنند چون می دانند توسعه یک فرایند هوشمند است و درحالیکه مجموعه را به جلو می راند باعث حذف ساختارها و اشخاص ناکارآمد می شود بنابراین آنها اولین ارزش سازمانی که به دلیل اهداف غیرسازمانی به مسلخ می برند انصاف است تا بتوانند ترمز توسعه با وجود و ورود رقیبان توانمند شوند و این رقیبان را غیرمنصفانه محدود و گاهی حذف کنند. در این نوشتار به دنبال دادن راه حلهای رهبری سازمانی نیستم و در طول مسیر شغلی در شرکتهای چند ملیتی تجربه زیسته ای دارم که چگونه رهبران ارشد سازمانی با شعار تحول به سازمان ورود کردند و با وجود مشاوران مدیریتی خبره در مواردی کار جدی از پیش نبردند و دلیل بزرگ آن مقاومتهای درون سازمانی نیروهای غیر تحول خواه بود تا روزی که سازمان به دلیل مشکلات مالی نیاز به یک انقلاب درونی پیدا کرد که پس از جراحی های بزرگ و یا ادغام با شرکتی دارای حاکمیت شرکتی خوب توانست کوچکتر از قبل به زیست خود ادامه دهد و یا زیستی جدید و دگردیسی شده پیدا کند.
بیایید از منظر فردی که در یک فضای کشنده خلاقیت و توسعه گیر افتاده داستان را نگاه کنیم. احساس سرخوردگی در یک فضای تکراری و کسل کننده و تمرکز بر روی حاشیه ها به جای متن، همچنین در بسیاری موارد یا باید هم نوا با صدای غالب بشوی و یا از سیستم حذف خواهی شد. خیلی وقتها حس می کنید که تمامی فشارهایی که ظالمانه به شما وارد می شود – از ایده خلاقانه شما که در نطفه کشته می شود تا ارتقا شغلی که به دلایل شخصی توسط مدیران بالادست به تاخیر می افتد – می توانند شما را از پا درآورند. در اینجا نمی خواهم حس های تلخی که تجربه می کنید و تجربه کرده ام را با روکشی از شکلات شیرین تغییر مزه دهم. فقط می خواهم یادآور شوم دوست من کسی که آگاه شده بر بی انصافی از جنس آن نیست و در دل تمامی رنجهایی که مسیر شغلی می تواند داشته باشد به دنبال مسئله خود بگرد. قرار نبوده و نیست که خروجی برهم کنش یک مجموعه انسانی با انسانهایی که ترسها و آرزوهای متفاوتی دارند تبلور انصاف در محیط کار باشد.
ما انسانها به بلندای مسئله و دغدغه ای که در زندگی داریم انسان هستیم این مسئله های متفاوت است که انسانهای متفاوت بوجود می آورد. انسان بی مسئله درگیر مسئله های دیگران می شود و عملا ابزار دیگران می شود و مسئله در دل رنج بوجود میاید. آیا می توانیم از دل رنجی که از نابرابری در فضای کاری حس می کنیم مسئله خود را کشف کنیم؟
جواب این سئوال را نمی دانم مثل خیلی سئوالات دیگر، ولی می دانم پاسخ آن در تجربه زیسته نریمان با تجربه زیسته دیگری متفاوت است. راستی مسئله شما چیست…….. کمی بیاندیشیم.
عکس: به ژاپنی “سی” با کسره زیر “س” به معنای انصاف است و یکی از اصول اصلی شرکت داری در فرهنگ ژاپنی است.
پ.ن.: در این نوشتار تلاش کردم حس یک هم تیمی از بی انصافی در محیط کار را ببینم و از جایگاه یک رهبر سازمانی که مسئولیت خطیر ارزش “سی” در سازمان ام بر روی دوش من است قطعا باید بیشتر بیاموزم و تلاش کنم تا کمتر هم تیمی های من این حس را تجربه کنند.