دیوید هیوم فیلسوف بزرگ در کتاب پژوهشی درباره درک بشر به تفصیل در مورد تداعی شرح داده است. تداعی مجموعه پیچیده ای از واکنشها است که به سرعت و خودکار و بدون تلاش در مواجه با یک پدیده در ذهن ما اتفاق می افتد و آن را به پدیده دیگری ربط می دهد.هیوم اصول تداعی را در سه اصل خلاصه کرد: اول مشابهت مثل تداعی یک شخص به دلیل شباهت ظاهری به شخص دیگری در زندگی شما دوم پیوستگی در زمان و مکان مثل تداعی استخر و آفتاب گرفتن و سوم علیت مثل تداعی سرماخوردگی با ویروس. از زمان هیوم تاکنون شناخت ما از تداعی بسیار بیشتر شده است هر چند هنوز هم نمی دانیم فکرهای برانگیخته شده چگونه به شکل آبشاری پراکنده از فعالیتهای مغزی افکار دیگری را به ذهن می آورند.
تداعی گری از کارکردهای شگفت انگیز سیستم 1 است. وقتی با پدیده ای روبرو می شویم سیستم 1 آن پدیده را معنی می بخشد و بصورت ناخودآگاه یک داستان علت و معلولی درست می کند و تهدیدهای احتمالی را می سنجد و برای اتفاقهای آینده ما را آماده می کند. یعنی از این خطای شناختی بزرگتر تو کتاب دانیل کانمن پیدا نکردم. بدبختی این است که این عامل پیش قضاوتهای ما و بسیاری از رفتارهای ما حتی ریشه اش هم برای ما روشن نیست. یعنی اینکه من که از سوپر مارکت محله از روز اول بی دلیل خوشم نمی آمده یک جایی در کوچه پس کوچه های ذهنم تداعی یک شخص منفی یا اتفاق منفی است و کل داستان خوش نیامدن من پیش زمینه سازی شده با تجارب گذشته و ده ها چیز دیگر که به آنها آگاهی ندارم. دوستان باید این تصورعجیب را بپذیریم که کارها و احساسات ما توسط رویدادهایی پیش زمینه سازی می شوند که حتی از آنها آگاه نیستیم.
وقتی تداعی گری و پیش زمینه سازی این تداعی گری را میخواندم اصلا باورم نمی شد که البته موضوع عجیبی نیست من با نریمان 2 کتاب می خوانم و نریمان 2 اعتقاد دارد که مسئول است و دلیل انتخابهایش را می داند پس باور نمی کند. ولی بیچاره نریمان 2 با کلی آزمایش و سند و مدرک آماری کاری نمی تواند بکند بجز پذیرش. تجارب عملی ما در برگیرنده داستانهایی است که سیستم 2 در مورد پدیده ها می سازد و پیش زمینه سازی و تداعی گری در سیستم 1 ایجاد می شود و ما هیچگونه دسترسی خودآگاهی به آن نداریم.
امروز صبح برای گردهمایی به باغ سفارت اتریش رفتم بجز اینکه عمارت زیبای قدیمی وسط باغ من را مدهوش خود کرده بود آقای سفیر هم خطابه ای عالی در مورد فرهنگ ایران داشتند که حسابی من را در تمامی جنبه های مثبت فرهنگ ایران زمین غوطه ور کرده بود. بلافاصله برای جلسه دیگری به خانه کارمان رفتم که محیطی زیبا و حرفه ای برای جلسات کاری است. هر بار که در این فضا قرار گرفته ام از سلیقه فوق العاده مدیران مجموعه به وجد آمده ام ولی امروز صبح دیدن خانه کارمان مزه دیگری داشت تابلوها را با دقت نگاه می کردم شاید برای اولین بار متوجه گچ بری ساده سالن سمینار شدم و حتی آیینه قدیمی سرویس بهداشتی به نظرم بسیار هنرمندانه انتخاب شده بود. در زیبایی خانه کارمان شکی ندارم ولی این سوال فکر من را به خود مشغول کرده که بار آخر که به خانه کارمان رفتم تجربه آماده شدن برای مواجه با کلی انرژی منفی بخاطر موضوع جلسه ام را با خود به آنجا بردم و تجربه فرهنگی خاصی نداشتم و امروز آماده شدن روانی در باغ سفارتخانه و آن خطابه شاید توانستند پیش زمینه ساز تجربه جدیدی شوند.
تیموتی ویلسون در کتاب غریبه با خودمان در مورد این جنبه از سیستم 1 صحبت می کند حالا شما با این غریبه در خودتان آشنا شده اید که شاید اختیار بیشتر کارهای شما دستش باشد اگرچه کوچکترین سرنخی از آن ندارید.
برای این هفته تمرین جدیدی نمی کنم فقط مشاهده گر خود خواهم بود شاید موارد ساده تری از کنترل نریمان 1 بر احساسات و کارهایم مثل خانه کارمان را پیدا کنم.
شاید……